دره تنگوان
تنگوان...برازنده ترين نام براي اين دره بود. چيز زيادي از اين دره نمي دانستم و فقط نام آن را شنيده بودم و فقط مي دانستم كه دوست خوبم مهران نيلساز و دوستانش كار گشايش اين دره را انجام داده اند. كمي بعد فيلم كوتاهي از آن را ديديم و مصمم به اجراي برنامه اي در اين دره زيبا شديم.
در هنگام اجراي برنامه آسمانرود و ديدن اتفاقي مهران و صحبتي در باره تنگوان، قرار شد اگر برنامه اي را در تنگوان داشتند به ما هم خبر بدهند. خلاصه كلام اينكه مهران زنگ زد و زمان اجراي برنامه را اعلام كرد و برنامه را قطعي كرديم.
23/6/96 : در ترمينال جنوب جمع شديم و با اتوبوس به سمت دزفول حركت كرديم. چقدر سيستم اتوبوس ها عوض شده بود. سال ها بود با ماشين شخصي سفر مي كردم وآخرين خاطراتم از سفر هاي اتوبوسي به بنز هاي پكيده و پر سر و صداي سال ها قبل برمي گشت. صندلي هاي اتوبوس بيشتر شبيه يونيت دندان پزشكي بود و سرو قهوه و جوجه كباب باعث شده بود خاطرات آن پارچ هاي پلاستيكي و آن ليوان دهن زده كه منقوش به رد پاي سبيل و رژ لب وتف و ... بود را كلا فراموش كنم. از اتوبوس جالب تر استراحت گاه هاي بين راهي بود كه بيشتر شبيه پاساژ بود و هيچ شباهتي به آن رستوران هاي نمور سال هاي قبل با آن كوبيده هاي بو گندو و نوشابه هاي شيشه اي را نداشت. ذوق مرگ شده بوديم از اين همه تحول...
تا دزفول 10 ساعتي زمان برد و ساعت 12 شب به آنجا رسيديم. دزفول بزرگتر از چيزي بود كه فكر مي كردم. هواي بسيار گرم و شرجي بود و با كرايه يك ماشين دربست به منزل مهران رفتيم. مهدي و عليرضا كه همزمان با ما از همدان راه افتاده بودند خيلي وقت بود رسيده بودند . نيم ساعتي به ماچ و موچ و احوال پرسي و بگو بخند گذشت و ساعت 1:30 بامداد خوابيديم.
24/6/96:ساعت 4 صبح بيدار شديم . فواد هم همان ساعت رسيد و ساعت 4:45 به سمت سد دز حركت كرديم. حدود نيم ساعتي طول كشيد تا به محل پياده شدن از ماشين رسيديم. هوا كاملا تاريك بود و در تاريكي وارد جاده اي خاكي شديم.حدود 20 دقيقه اي راه رفتيم اما هيچ چيزي مشخص نبود. مهران پيشنهاد كرد تا گرگ و ميش منتظر بمانيم تا بتوانيم ورودي دره را پيدا كنيم. حدود 20 دقيقه اي نشستيم تا هوا كمي روشن تر شد و توانستيم اطرافمان را ببينيم. زمين هاي اطراف پر از شكاف بود. مهران ابتداي دره را نشان داد و به سمت آن حركت كرديم. بافت سنگ هاي مسير از جنس كنگلومرا بود. راه پاكوبي از ميان سنگ ها به سمت ابتداي دره مي رفت. خيس عرق بوديم. هوا گرم و شرجي بود. پس از كمي راه رفتن در بين ديواره هاي دره و گذر از چند چاهك كوتاه به صورت دست به سنگ و تلاش دو طرفه به اولين فرود مسير رسيديم. فرودي حدودا 10 متري بود. در ادامه مسير از دو سمت دست به سنگ و شيب دار هم گذشتيم. به كنار كارگاه دوم رسيديم. چاهي 15 متري رسيديم. پس از طناب ريزي و فرود از چاه دوم و سوم به كارگاه چهارم رسيديم. اين چاه بلند ترين چاه مسير به طول 25 متر بود. طناب ريزي به روش self belayانجام شد و همه نفرات فرود آمدند.
غرق زيبايي هاي اين دره فوق العاده شده بوديم. همه موبايل و دوربين به دست مشغول ثبت خاطرات بودند. عرق ريزان لذت مي برديم و پيش مي رفتيم. با فرود از چاه پنجم متوجه زدگي روي يكي از طناب ها شديم. ظاهرا در برنامه آسمانرود زده دار شده بود . ديگر به صلاح نبود از اين طناب استفاده كنيم. پس از اين فرود و صعود از سنگي دو متري به مكان بازي رسيديم. عرض دره زياد شده بود و محو تماشاي ديواره هاي اطراف بوديم. حدود 200 متري پيش رفتيم و دوباره وارد شكاف تنگي شديم. عرض اين شكاف بسيار تنگ بود طوري كه در بسياري از قسمت ها نمي توانستيم كوله را با خود حمل كنيم و بايد كوله ها را در دست مي گرفتيم و به بغل از اين معابر مي گذشتيم. با گذر از دو فرود ديگر به ابتداي قسمت تاريك مسير رسيديم. لوازم را به صورت موقت وكيوم كرديم و با فرودي 5 متري به حوضچه اي رسيديم كه آب آن تا كمر بود. چقدر رسيدن به اين حوضچه به موقع بود و از دست گرما نجات مان داد. مسير را به سمت جلو ادامه داديم. فضاي دره كاملا تنگ و تاريك شده بود و هر قدر به سمت جلو پيش مي رفتيم ريزش آب از ديواره ها هم بيشتر مي شد. اين قسمت هاي تنگ شبيه خرچنگ رو هاي غار پراو بود با اين تفاوت كه اين مسير خيلي طولاني تر بود. داخل آب خرچنگ هاي كوچكي وجود داشتند كه با ديدن نور هد لامپ ما خود را در گوشه اي پنهان مي كردند. اين خرچنگ ها تنها ساكنين اينجا نبودند و مارمولك ها و خفاش ها هم در دل اين تاريكي از اين طرف به آن طرف جولان مي دادند. پس از مدتي دوباره ديواره ها از هم فاصله گرفتند و آسمان را مي توانستيم ببينيم.دوباره به قسمت تاريكي وارد شديم. در نهايت به مكاني رسيديم كه دره توسط سنگ بزرگي مسدود شده بود. در اين مكان بايد وت سوت ها را مي پوشيديم. تا اينجاي كار تجربه اي كاملا متفاوت با تمام دره هايي بود كه آمده بوديم. حدودا نيم ساعتي صرف باد زدن تيوپ ها و خوردن تنقلات و پوشيدن وت سوت ها شد. به بالاي سنگ رفتيم. فرودي 4 متري داشت. مشخص بود كه آب زياد است و مي شود پريد. 3 نفر پريدند و بقيه فرود رفتند . داخل تیوپ ها رفتيم و مسير را ادامه داديم. در آخرين قسمت كوله ها را با طنابچه به تيوپ ها بستيم. دو متر جلوتر از ما رودخانه خروشان دز قرار داشت در ابتداي ورودي رودخانه جمع شديم و در حالي كه دستانمان را در تيوپ هاي هم رد كرده بوديم تا آب باعث جداييمان نشود به آب زديم. ناگهان احساس بي وزني كردم. آبي عميق با قدرتي باور نكردني ما را با خود مي برد و ما هم فقط داد مي زديم و مي خنديديم مي چرخيديم. تا بحال چنين چيزي را تجربه نكرده بودم. بي وزني و بي اختياري به معناي واقعي كلام...
تنها كاري كه مي كرديم اين بود كه وقتي به كناره ها مي رفتيم با پا زدن به ديواره ها مانع برخوورد تپوپ با سنگ ها و پاره شدن آن بوديم. رودخانه هر دو طرف توسط ديواره هاي بلندي احاطه شده بود. همانطور كه در داخل آب پيش مي رفتيم ناگهان سرعتمان كم شد و شروع به چرخش كرديم. داخل گرداب افتاده بوديم و مي چرخيديم. چند باري براي خروج تلاش كرديم و در نهايت با زدن چند پاي محكم به ديواره ها از آن خارج شديم و در مسير حركت اب افتاديم. پس از مدتي مهران گفت آنجا گردابي معروف به گرداب مرگ است، تا جايي كه مي توانيد پا بزنيد و شنا كنيد تا به سمت چپ رودخانه نزديك شويم. آب رودخانه تقريبا فضايي شبيه يك نيم استوانه را در دل سنگ ها ايجاد كرده بود و نيمي از آب رودخانه درون اين مكان مي رفت و گرداب مهيبي را ايجاد مي كرد كه تا كنون باعث مرگ چند نفر كه از مسير كول خرسون وارد رودخانه مي شدند شده بود. با كلي دست و پا زدن و البته چاشني خوش شانسي از كناره آن گذشتيم و در گرداب بعدي گير كرديم. گرداب بزرگ و پر قدرتي بود . با تمام توان تيوپ ها را نگه داشته بوديم تا جدا نشويم. چند دوري دور خودمان چرخيديم و از آن هم خارج شديم. ناگهان مهدي و فواد جدا شدند و آب آنها را با خود برد. سرعت ما كمتر از آنها بود و 300 متري از ما فاصله گرفتند. كمي جلوتر در مسير آب سنگ بزرگي قرار داشت كه آب از دو طرف آن عبور مي كرد و امواج متلاطمي در اثر برخورد آب با اين سنگ ايجاد مي شد. با عبور از اين قسمت عرض رودخانه بيشتر شد و از شدت جريان كاسته شد. به چال كندي رسيده بوديم كه مكاني تفريحي بود و در قسمت هاي مختلف آن مردم در حال شنا بودند.در مجموع دو ساعتي تيوپ سواري كرده بوديم. در محل مناسبي از آب خارج شديم و دوساعتي به صرف ناهار و شنا و ... گذشت. ساعت 17 با آمدن قايق به سمت دزفول برگشتيم و پس از جمع و جور كردن لوازم به سمت تهران برگشتيم.








- با توجه به نوع سنگ هاي منطقه در پيمايش اين دره لوازم كامل رول كوبي را همراه داشته باشيد
- بردن جليقه و تيوپ و وت سوت و تلمبه در اين برنامه الزمي است.
- از بهم بستن تيوپ ها با طناب به هم جدا خودداري كنيد
- رودخانه دز در عين زيبايي مي تواند بسيار خطرناك باشد. شدت جريان آب و انواع جريان هاي آبي(اددي و اندركات و ...) مي تواند بهترين شناگر ها را به راحتي به كام خود بكشد. بنابراين از جليقه و تيوپ به طور همزمان استفاده كنيد
- اگر براي بار اول از اين دره و رود دز عبور مي كنيد بهتر است با دوستاني همراه شويد كه تجربه عبور از اين رودخانه را دارند و محل گرداب هاي اصلي رودخانه را مي شناسند.
- در صورت درگير شدن در گرداب هاي مسير كمي صبور باشيد و از صرف انرژي بيخودي پرهيز كنيد تا خروجي جريان را پيدا كنيد و هنگام رسيدن به مكان خروجي انرژي تان را صرف خروج از گرداب كنيد.
- قبل از ورود به رودخانه مواد غذايي كافي را مصرف كنيد چون تا هنگام رسيدن به چال كندي اين امكان تغذيه وجود ندارد.
- در صورت درگير شدن با گرداب از خارج شدن از تيوپ اجتناب كنيد.
نفرات برنامه: مهران نيلساز. محمد رضا مختاري. افسانه مينايي. علي ملك محمدي. مهدي سلطاني. مهدي الف استوار. فواد رضا پور. نيما اسكندري
عکس : فواد رضاپور
گزارش برنامه : نیما اسکندری http://dobisel.blogfa.com/post/208