ریشه های مشترک ...

درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم...
نام ات را به من بگو
دست ات را به من بده
حرف ات را به من بگو
قلب ات را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبان ات برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست های ات با دستان من آشناست ...
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زنده گان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مرده گان این سال
عاشق ترین زنده گان بوده اند ...
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن میگوید ...
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست ...
شعر : احمد شاملو
عکس : جنگل مور ... نوشهر
پی نوشت : عاشق عروسیه بچه های کوهم !
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۰۳ ساعت ۱۱ ق.ظ توسط فواد رضاپور
|