کل جنون ...

    

   اشترانکوه یکی از چین خوردگی های عظیم ایران با قلل سر به فلک کشیده و بیشماریست که از گردنه سراوند در شرق درود آغاز شده و با خط الراسی پر فرازو نشیب از فراز قللی با ارتفاع بیش از 4000 متر و یخچالهای دایمی پر شیب به کل جنو و دره دایی ختم  میشود . قلل اشترانکوه بسیار صعب العبور بوده و در عین زیبایی محسور کننده بسیار پر مخاطره میباشند . ریزش بهمن حتی در فصل بهار هم کوهنوردان را تهدید میکند و تا کنون قربانیان زیادی در این منطقه گرفته است. مسیر های بهمنگیر در تابستان عمدتا به شن اسکی های پر شیبی تبدیل میشوند که در جای خود با خطر ریزش سنگ و سقوط همراهند . حتی حیواناتی نظیر بز کوهی گاهی در این دره ها سقوط میکنند و جان میبازند . منطقه اشترانکوه از نظر پوشش گیاهی و تنوع جانوری جز زیست بوم های مهم ایران تلقی میشود و جز مناطق حفاظت شده به شمار میآید .

      بلند ترین قله این مجموعه بی نظیر سن بران و فنی ترین آن کل جنون میباشد . کل یا کول در زبان محلی به مناطق غیر قابل عبور اطلاق میشود و از این نظر اسمی برازنده بسیاری از قلل اشترانکوه است . مبدا مسیر برای صعود روستاییست به نام کمندون از توابع شهرستان ازنا در استان لرستان که پس از ازنا با طی جاده خاکی که از سمت راست جاده جدا میشود میتوان به آنجا رسید .  کمندون روستاییست پر آب و سرسبز که با ساختن سد تا چند سال دیگر کلا به زیر آب فرو می رود . از کمندون مسیرپاکوب در امتداد پرورش ماهی بزرگی به بالا امتداد پیدا میکند با منظره عظیمی از قله تخت شاه و خروش رودخانه ای که از تنگ تونل برفی سرچشمه میگیرد. نیم ساعت بعد کل جنون با شکوه در انتهای دره سمت چپ هویدا میشود و هر بیننده ای را به تحسین وا میدارد . از اینجا تا چشمه ای موسوم به بهادر که چشمه پر آبی هم میباشد حدود یک ساعت راه است و از آنجا هم تا پناهگاه  همینقدر ... پناهگاه را در نقطه مناسبی ساخته اند و برای شب مانی مکان مناسبی است.

      مسیر صعود از پناهگاه به بالا به سرعت رنگ فنی میگیرد . تا یخچالهای ابتدای مسیر فاصله اندکیست و در بعضی نقاط همراهی کلنگ  برای ایمنی بیشتر الزامیست و سرعت حرکت را بیشتر میکند . نیم ساعتی از روی یخچال تا پای تیغه های معروف کل جنون به طول میانجامد . یخچال مدور و زیبایی که از همه طرف توسط تیغه های عظیم احاطه شده و در میانه آن قطعه سنگی جالبی موسوم به شست خدا خود نمایی میکند.

     مسیر مشخصی روی تیغه ها وجود ندارد و بصورت دست به سنگ پر گیره ایست که از هر جای آن میتوان صعود کرد و لذت برد . تیغه با شیب زیادی شروع شده و هر چه به بالا حرکت میکنیم از شیب آن کاسته میشود . حدودا دو ساعت دست و پنجه نرم کردن با تیغه ها شما را به قله میرساند ...روی قله منظره باشکوهی ازیخچالهای اطراف ، خطالراس اشترانکوه و قله های دوردست مانند کازینستان و قالی کوه دیده میشود .

      بهترین مسیر بازگشت از پشت تیغه هاست . سرازیر شدن روبه دره دایی و یک فرود کوتاه و تراورسی که از شست خدا سر در میآورد و با فرود از یخچال به پناهگاه منتهی میشود . بهترین فصل صعود خرداد ماه میباشد ...


کل جنون...


دست به سنگ...

 


سوار بر تیغه...


 خطالرس اشترانکوه از فراز قله...


بهمن برف تخته ای...


نفرات برنامه : محمود هاشمی ... مجید قادری ... محمد حسینی... ف رضاپور . عکسها از محمد حسینی ...

حماسه 22 خرداد… !

 

درد میکند بد جور ...

 

گو بروید یا نروید

هر چه در جا که خواهد یا نمی خواهد

باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

 

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور برویش برگ لبخندی نمیروید

باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید

 

باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک امیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن

پادشاه فصلها...پاییز...

 

                          اخوان...

تولد و مرگ یک رودخانه ...

پیمایش هوایی زاینده رود ... تا باتلاق گاو خونی...

 

تقدیم به پرنده ای که آسمان عاشق اوست:

                            

                                      سر استاد خلبان امیر خامین...

 



به یاد زاینده رود  که آنروز ها زنده بود ...


 



    و شکوه مردن

    در فواره فریادی-

   زمینت

            دیوانه آسا

                         با خویش می کشد

   تا باروری را

                    دستمایه ای کند

   که شهیدان و عاصیان

                              یارانند

   که باراوری را

                     بارانند

                            بار اورانند

 

 

 

زمین را

 

         باران برکت ها شدن-

مرگ فواره

               از این دست است

 

ورنه خاک

            از تو

                 باتلاقی خواهد شد

چون به گونه جوباران حقیر

                                  مرده باشی...

 احمد شاملو ...

خرداد ...


شب یا روز ؟

            نه ای دوست

                            غروبی ابدیست

      با عبور دو کبوتر

                        در باد

                              چون دو تابوت سپید ...

                                               

   فروغ فرخزاد...


نیم نگاهی به تاریخ از نوع سنگ نوردی!!!

نیم نگاهی به تاریخچه سنگنوردی...

 

در شماره

51 فصلنامه کوه مقاله ای به چاپ رسیده با عنوان تاریخچه سنگ نوردی ! ... نوشته یا ترجمه خانم صبا جودکی ... درآن مقال مستندات سنگنوردی جهان با قدمتی در حدود یک سده بیان شده و عنوان تاریخ به خود گرفته است. دریغ که آنچه اصولا تاریخ نامیده میشود در تمامی اعصار بشری به دست قوم غالب نوشته شده است و از مورخانی مانند گزنفون و هردوت گرفته تا به امروز بی شک قضاوتهای شخصی در آن بی تاثیر نبوده است

به همین دلیل در کشوری چون ایران که بیشینه ای به قدمت تاریخ دارد و تاریخ آن عموما بوسیله بیگانگان به نگارش درآمده ، باستان شناسی اهمیت بیشتری پیدا میکند

. ارزش کشفیات باستان شناسی از تاریخ مکتوب فراتر میرود و گاهی آنرا نقض میکند . چه آنچه باستان شناسی به روایت در می آورد بی غرض و با استناد به شواهد و مدارک موجود است و قابل استناد تر از تاریخ نامعلوم. همانگونه که همه روزه با کشفیات جدید گوشه های بیشتری از زندگی انسان باستان روشن میشود که در هیچ کجای تاریخ نگاشته نشده است

به مقاله سراسر دروغ مذکور باز میگردیم و گوشه هایی از آنرا مرور میکنیم

((

آلمانها و انگلیسی ها به دلیل ارتفاع کم کوههای آپ در کشورشان ! اولین کسانی بودند که مشخصا به سنگ نوردی پرداختند

((

سنگ نوردی در امریکا از سال 1920 به بعد آغاز شد ...))

((

استفاده از طناب سنگ نوردی تنها چند سال قبل از آن (1882) برای صعودهای آلپاین مطرح شده بود ولی تکنیک درست استفاده از آن وجود نداشت ...))

((

جی دبلیو ... در سال 1885 برای اولین باراز سیستم حمایت با طناب برای سنگ نوردی استفاده کرد!!))

به گستره وسیع ایران نظاره ای میاندازیم

. در میانه های غربی اش در پای دیواره بلند بیستون ، کنده کاری عظیمی وجود دارد که افراد محلی آنرا فرتاش یا فرهاد تراش میخوانند. انگاره عظیمی که افسانه های زیبای ایرانی تراشیدن آنرا به فرهاد کوه کن نسبت میدهند که از عشق شیرین دست به سنگ میشود و در آخر نافرجام میماند . نظامی گنجوی 800 سال پیش داستان این عشق را در منظومه ای آورده که رقم ابیاتش سر به آسمان می ساید . آری ... بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ، اما حقیقت چیز دیگریست .

آنچه فرتاش خوانده میشود ، در حقیقت باقیمانده یک کنده کاری عظیم باستانی با

200 متر طول و 40 متر ارتفاع است که به دلایلی هرگز به اتمام نرسیده و در تاریخ باستان بی نظیر مینماید . پس از گذشت قرنها هنوز اثر ضربه های تیشه در تمام طول و عرض آن به چشم میخورند .

امروزه فرتاش مکان مناسبی برای تمرینات صخره نوردی به شمار میآید ورولهای بسیاری روی صخره های تیشه خورده اش جای گرفته اند

. مسیر های زیادی با درجات سختی مختلف روی آن گشایش شده اند و صدها نفر تا کنون آنرا صعود نموده اند ، اما شاید هیجان صعود به کمتر کسی فرصت تفکر درباره چگونگی بوجود آمدن این اثر تاریخی میدهد .

براستی نیاکان ما چگونه در ارتفاع

40 متری از سطح زمین حجاری میکرده اند؟

پاسخ این پرسش زیبا در انتهای مسیر روی طاقچه معروف فرتاش قابل رویت است

. کارگاه های سنگی مناسبی که جهت بستن طناب و حتی محل نشستن حمایتچی روی صخره تراشیده شده اند هنوز پا برجاست و استفاده از طناب، که نیازمند تکنیکی برای صعود و فرود است را تایید میکند .

هرچند منظور از ساخت این اثر چیزی به غیر سنگنوردی ورزشی بوده اما با توجه به تخمین باستان شناسان تراشده شدن این اثر حدود

40 سال ( سه نسل ) به طول انجامیده است . قطعا در طی این زمان کسانی بوده اند که در کار سنگنوردی تبحر پیدا کرده و در این کار ابداعاتی پایه گذاری نموده اند . و اصلا دور از ذهن نیست که از این کار لذت میبرده و حتی در صعود و فرود با هم مسابقه میداده اند .!!!

از نحوه تراش سنگهایی که در پای دیواره ریخته شده است ، پیداست که سنگها از بالا به پایین تراشیده شده اند و جهت ساخت قصر و پلی در همان نزدیکی که ویرانه هایش هنوز پا برجاست به پایین انتقال داده شده اند

. با توجه به گستردگی کار و تعداد زیاد جایگاههای حمایت پیداست که تعداد زیادی همزمان مشغول کار بوده و همگی با حمایت طناب و کمک حمایتچی فعالیت میکرده اند . به هر حال استفاده از طناب در این ارتفاع مسلم است و خود بهتر میدانید که طناب بدون گره و ابزار کارآیی ندارد

چند قرن به جلو میآییم

... دوره حکومت سلجوقیان و قلعه های معروف حسن صباح ... در کتاب خداوند الموت اینگونه آمده است

 

فرمانده پس از رسیدن آن دونفر کوهی را که قلعه طبس بالای آن بود نشان داد و پرسید : آیا شما دو نفر میتوانید از این کوه بالا بروید؟ کوه پیمایان پس از گردش در اطراف کوه گفتند : اگر کسی از بالا سنگ بر سرمان نبارد ما میتوانیم از دامنه بالا برویم و هنگام بالا رفتن طنابی با خود میبریم وبوسیله آن طناب چیز های ضروری برای نصب یک چرخ را بالا میبریم . پس از اینکه چرخ نصب شد میتوان سربازان را با آن بالا کشید ...جلال الدوله گفت از این کوه که نشیب تند دارد چگونه بالا میروید : کوه پیمایان گفتند ما با خود میله های آهنی چون پله میبریم و آنها را در دامنه کوه نصب میکنیم و صعود میکنیم ... خداوند الموت ص 110

نمونه های اینچنینی در تاریخ ما بسیار است از گور دخمه های سراسر زاگرس گرفته تاکنده کاری های عظیم تخت رستم شیراز و قلعه های عظیمی چون قلعه بابک در کلیبر

... بزرگ ترین تمدن ها در ایران در سایه سار کوه ها شکل گرفته اند و خانم جودکی ارتفاعات آلپ را عامل بوجود آمدن سنگ نوردی معرفی میکنند !! آری ، شاید آلمانها و انگلیسی ها اولین کسانی بودند که به سنگ نوردی از نوع نوین ورزشی پرداختند اما قطعا مبدع آن نبوده اند. نیاکان ما مبدع و پایه گذار سنگنوردی از این نوع و شاید نخستین استفاده کنندگان از طناب در صعود و فرود از صخره ها بوده اند و نسبت دادن این فن به بیگانگان تنها گامی دیگر دور شدن از تاریخ و فرهنگ ایران پهناور است

برتری باستان شناسی بر تاریخ اینست که با توجه به شواهد و مدارک موجود میتواند ناگفته هایی که زبان تاریخ از گفتن آنها قاصر است با قاطعیت بیان کند

. و امروز بر ما بایسته است که با مطالعه و تحقیق بیشتر ابتدا خود و تاریخمان را بشناسیم سپس آنرا با سند و مدرک به جهانیان معرفی کنیم تا بیگانگان با تحریف حقایق و کمک ناخواسته رسانه هایی چون فصلنامه کوه بیش از پیش خود را صاحبان تاریخ و تمدن این کره خاکی نخوانند

 

بیستون ... فرهاد تراش ... چگونگی اتصال طناب به صخره و برپایی کارگاه ...


قلعه بابک ... کلیبر...


 زندان سلیمان ... تکاب ... محکومین با طناب به این تنوره عظیم سنگی فرستاده میشدند و تا پایان دوره محکومیت همانجا باقی میماندند و باز با طناب بالا کشیده میشدند.


قلعه الموت ... قزوین... اتاقها انچنان در دل صخره ساخته شده اند که به هیچ وجه قابل دسترسی نیستند.


تخت رستم ... شیراز ...بدون شرح!


برای ساجده که دیگر نیست ...

ساجده  با دم آوند رفت ...

 انگار همین دیروز بود ... خسته از صعود دماوند جلوی در پناهگاه تخت فریدون با خیال اینکه کسی در پناهگاه نیست و پشت  در یخ زده مانده ام محکم به در میکوبیدم ... ناگهان صدای ضعیفی از پشت در گفت ...نزن نزن ... در بستس و...

      و چای گرم و سوپی داغ که دست پخت خودش بود و طعم مهربانی میداد ...

     خیلی زود فهمیدم که جنوبی است و با خود گفتم که اینجا چه میکند؟... بچه بندر و دماوند زمستانی ؟ بعدها شعرهایش را خواندم و قصه های دو نفری اش ... و چه زود  از میان ما رفت ...

    روحیه اش دم آوندی بود  و افسوس که دیو سپید  او را باز نشناخت و الان در هیاهوی باد و سرما با دم اوندش  دو نفری شده  وسر پهنگی اش را در اوج سرودی دوباره می سراید... 

 

  

و شعری که در آن مرگ خود را سرود :

سفيدي سردي است

باد از جهت ها باد است تند

جز سفيدي هي چي پيدايي نمي دهد

براي استفاده از شب رها اينجا ايستاده ام و دوري 

پاهايم تو نمي رسند 

دو چاره گي از سلول هاي يخ زده بيرون شده 

باد همه چيز را مي كشد        شكل مي اندازد

اندازه اي كه ديگر ريه ها هوا گير نمي شوند و پر از برف اند

هي چي سرد نيست

از سر انگشتاي رها سياه به پرس       چه شوري كرده لب ها در زمزمه

هل هلا حد اقل ؟

ديگر نمي بي نم اش

لايه هاي زمين فرو مي برند ام         مي جوند ام  

جز سرخ لبه هاي سر آستين بيرون زده  از سفيدي سرد

داغ ام

سفيدي آب مي رود

تنها سرخي روز اول باهار     من ام سر كرده -

ساجده کشمیری

 - کوه نویس و شاعري سر شار از كوه ها كلمه و سر خوش از لحظه ها که میبردش به بلند ... روحش شاد و راهش پر راهرو ...

آبشار آب ملخ ...

      در مورد آب ملخ  نمیدانم از کجا باید شروع کرد  و هنوز هیچ منبعی که اینجا رابه طور جامع  معرفی کند ندیده ام . همینقدر یادم هست که نامش را شبی از بچه های اصفهان در پناهگاه کوه کرکس شنیدم و دو ماه بعد این برنامه اجرا شد .

       از سمیرم که به طرف یاسوج حرکت میکنی حدود 45 کیلومتر که دور شدی  به  جاده ای خاکی بی نام و نشان  میرسی که از سمت چپ جاده اصلی جدا شده و با فراز و نشیب و پیچ و خم زیادی به روستای کم جمعیت آب ملخ منتهی میشود .

     دیرگاه به آب ملخ رسیدیم .  روستایی در شمالی ترین قسمت خط الراس دنا و مردمانی اصالتا بختیاری ...  در ایوان زیبای منزل یکی از اهالی به استراحت پرداختیم  . در طول شب سر صحبت را با پیرمرد صاحب خانه  باز کردیم  وخلاصه کلام این شد که آب ملخ نام سرچشمه آبشاریست که به رودخانه خرسان میریزد و سالیانی دور که مزارع گندم روستاهای اطراف مورد تهاجم ملخ قرار میگیرد از آب این چشمه نسبتا بزرگ برای دفع آفت استفاده میکنند و آفت را از بین میبرند و هنوز هم هر ساله کشاورزان اطراف  از این آب برای دفاع از مزارع خود استفاده میکنند  ...تا کنون در رودخانه خرسان که یکی از سرشاخه های کارون است تعداد زیادی (29 نفر ) که برای شنا رفته اند هرگزباز نگشته اند و تنها یک جنازه که متعلق به یک تیم قایقرانی در رودخانه خروشان  از کشور ایتالیا  بوده پیدا شده است ... خرسان به معنای خروشان است و واقعا نامی برازنده اپن رودخانه پیچان ...

    صبح زود روستا را به قصد آبشار ترک کردیم و بنا به عادت همیشگی برنامه های کوهنوردی راه سربالایی پیش گرفتیم . غافل از اینکه رود خانه در پایین دست است و مسیر از روستا تا آبشار کمتر از یک ساعت به طول می انجامد.

     در امتداد خرسان باید حرکت کرد و بر سر آخرین پیچ که میرسی بهت زده میشوی ... رودخانه عظیم ناگهان در دل غاری گم میشود و آبشاری از فراز دهانه سرسبز  غار به داخل آن میریزد .  تمام دره تنگ لبریز از صدای هیاهوی آب است . بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت ...!

       به بالای غار که میروی دوباره شگفت زده میشوی ... یک غار دیگر در دیواره صخره  عمود بر غار اول  وجود دارد که چشمه آبی بزرگ از آن میجوشد  و آب آن روی سقف خزه ای غار اول پخش شده و درون رودخانه میریزد... حدود 40 متر آن طرفتر رودخانه خرسان از دهانه دیگر غار بیرون میآید و به سوی خلیج همیشگی فارس رهسپار میشود .

      شگفتی سوم اینجاست که یک چشمه  بزرگ دیگر هم از درون دیواره صخره ای غار بیرون زده و تشکیل آبشار سومی میدهد و از همان داخل دیواره  غار به درون رودخانه میریزد و همه این زیباییها در مکانی با مساحت چند صد متر مربع در کنار هم جمع شده اند و از انسان در برابر اینهمه زیبایی جز سکوت و تماشا چیزی بر نمیاید.

مولف مرآت البلدان نويسد: «چشمه اي است که بزعم بعضي نويسندگان آب آن چشمه دافع مضرت ملخ است و از کوه دنا که از مشاهير جبال ودر ميان اراضي فارس و عراق واقع است ميجوشد و آب چشمه بر روي پل سنگي ميريزد و از دو طرف داخل رودخانه ميشود. معروف است که چون ملخ به ناحيه اي آيد شخصي برسر اين چشمه آمده ظرفي از آب چشمه به نيت آن ناحيه برميدارد و گويد ميخواهم سار ملخ خوار به فلان جا آيد و شرط است که در هيچ منزلي ظرف آب آن چشمه را بزمين نگذارد و هر جا که منزل کند ظرف آب را بر سه پايه يا درختي بياويزد و چون بناحيه ملخ زده وارد شود آب را بر مزارع و اراضي بپاشد تا بزودي مرغ سياهي بنام ساربعده زياد در آن محل پديدار آيد و ملخ ها را صيد کرده بخورد تا تمام شوند، ولي اين قول معروف دليل عقلي ندارد. شاه عباس در سنه 1066 ه' . ق. بتماشاي چشمه آب ملخ رفت و بقرار معلوم در قزوين هم چشمه آب ملخ وجود دارد«. (از مرآت البلدان ج 4 صص 229 - 230).

 


افسانه...


 پرواز بلند فواره ای

که خلاصیش از خاک 

                      نیست

و رهایی را تجربه میکند ! (شاملو)


دهانه غار دوم که سرچشمه آبشار از آن میجوشد و روانه پایین میشود درختی که جلوی در غار روییده  درست همشکل دهانه است...


پژواک...


جاده پر پیچ و خم روستای آب ملخ ... هنوزم باورم نمیشه که روباه اینجا رو رفته باشه ... بیچاره هنوز یه جاها ییش درد میکنه


نفرات برنامه:

 رضا راستی . ف رضاپور...